محل تبلیغات شما

گفته بودم دنبال تغییرم؟بعدشم تصحیح کرده بودم که چرت گفتم و هنوزم بدم میاد از تغییر کردن.از به هم ریختن نظم دنیام و چیزایی که توشون/باهاشون بیشتر آروم ترم.واقعیت اینه که دورانی رو دارم با ماستمالی به خورد قدح خاطرات میدم که قابل شرح و توصیف نیست ولی جرئتمو بیشتر کرده.یا حداقلش آدمایی دور و برم جمع شدن که نازمو بیشتر میکشن و بنابراین عنتر تر از سابق شدم.


امروز رفتم بیرون.مطلقِ خودم بودم و بی حوصله و عن هم بودمو رفتم بیرون.آدمی که منو ندیده بود و صرفا تعریفاتی ازم شنیده بود جا خورد و به محض دیدنم واضحا ترکید از خنده و گفت واو.با اون چیزایی که ازت تعریف کرده بودن فکر میکردم گولاخ تر از این حرفا باشی.زل زده بودم وسط تخم چشماش و باور کن جرالدین جای ردیف دندوناشو روی پوست پشت دستم میتونستم تصور کنم.خنده‌شو جمع کرد. خیلی جدی عذرخواهی کرد و گفت خب.گویا هستی.بعد اینطور شد که مثه آدم نشستیم به بحث و بررسی و به نظرم جوری شده بود که دو سه جا به تته پته افتاد و نمیتونست درست حرف بزنه.


من بازوهای قوی ایی ندارم جرالدین.قد خیلی خیلی بلند و یا هیکلی درشت و پیل‌تن و تو چشم بیا بین مردهایی که مجبور بودم کنارشون معاش اجتماعی‌م رو امرار کنم.آره مُشت هام حرف ندارن.لگد هام نابود کننده ن.ولی عرض شونه هام یه وجب بیشتر نیست و صورتم سر جمع قد یه کف دسته و حاضرم قسم بخورم تا چهارده سالگی اسم و فامیلم همه جا مُردنی بود.مُردنیِ مُردنی.تو رو نمیدونم هیچوقت که ظاهرت ظریف، درشت یا چجور خواهد بود،‌ اما فکر میکنم بلدم جوری بارت بیارم که در عین فیل و فنجون بودگی ها، اونم تو دوره زمونه ای که مردم همینجوری واسه خودشون بی دنگ دارند میدنگند، یه کروکدیلِ به تمام عیار باشی.که نترسی و وسط بر بیابون کنار یه مشت مرد غول پیکر قدم برداری و کر بشی برای هر تیکه و کنایه ای که بهت انداخته میشه و یا القای نتونستن، در حالی که توی خانواده ای بدنیا اومدی که یا از حق‌ش دفاع میکنه یا در برابر ابلهان سکوت، و یاد بگیری سکوت کنی اون لحظات رو ولی باور کن، کل تاریخو بخوای زیر و رو کنی، از اولشم همه چیز زیر سر زن ها بوده.زن هایی که تونستن.


توی قرن بیست و یکم زندگی کردم جرالدین، ولی هنوزم زن بودن سخت، شیرین و جذاب بود.قدر پدرت، پدر بزرگت، و همه ی مردهایی وسط یه جامعه ی مرد سالار با مهربونی و آرامش و آگاهی اجازه ندادن که من حداقلش تا سن بیست و چند سالگی درد واقعی رو بفهمم از زن بودنم، بدون.اونا انتخاب کردن آدم باشن.همونطور که تو انتخاب نکردی زن باشی.



+ و بگم که هیچوقت فکر نمیکردم روزی برسه که از جاهایی که فکرشم نمیکنم، مخصوصا وبلاگ! مورد لوس واقع شدگی قرار بگیرم ولی خب.تکتم هست.که متاسفانه خیلی خوب بلده آدمو عنتر کنه.یا حتی امیرعلی.واقعا احساس خوشبختی میکنم با وجود این دو تا تحفه حتی اگه یه نقطه بنویسن برام.زندگی عجیبه.


+ مادربزرگم _ننه_ ، وقتی میخواد سبزی بکاره میگه تخم‌شون پر برکت :)) میتونید تصور‌کنید که با وجود نوه ی دیوانه ای چون من جمله‌ش جهانی شده توی خانواده دیگه. حالا امروز از شدت هیجان دلم میخواست به یکی بگم تخم‌ت پر برکت برادر.ولی خب زشت بود :دی

بیاید اگه شما رودروایسی ندارید با کسی، بهش بگید.آرزوی خلاقانه ایه واقعا :))


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها