محل تبلیغات شما

من فکر میکردم احمقانه ست.هر چیزی در دنیا که ساختنش به آدمی مثه من بستگی داشته باشه احمقانه ست.چون نمیتونم.چون بلد نیستم.چون آدمش نیستم.آدم هیچی نیستم.اصلا آدمم مگه؟خنده داره ولی هر روزی که از خواب بیدار میشم انتظار دارم سوسکی، قورباغه ای، خرگوش پا شکسته ای، سنجاب یا حتی ماهی ریز و قرمزی باشم که گم شده و همه ی این مدتو فقط خواب میدیده.خواب میدیده که یه دختر دیوونه ست و فلان و بهمان.از اون خوابا که قد ده سال فیلمشو میبینی توی ذهنت ولی وقتی بیدار میشی میبینی سر جمع پنج دقیقه هم نشده.و من با ترس، اشتیاق، احتیاج و انواع و اقسام احساسات دیگه هر لحظه منتظرم یکی از این خواب دو سه ساعتیِ بعد از ظهری با صدای "نمو؟نمو مامان بیدار شو دیگه چقد میخوابی!" بیدارم کنه به جای "مور.پاشو دیگه" و با بهت و حیرت بیدار شم و بگم مامان! من یه خواب عجیب دیدم.من یه آدم بودم.یه دختر.باورت میشه؟ممکنه؟


من تو رو نمیدیدم.چون دور بودی احتمالا.تو منو دیدی.اولین باری که منو به صورت یه آدم دیدی به قدری برام باور ناپذیر بود ماجرا که خنده م گرفت و گفتم عه! پس میشه که دوست پیدا کرد.

و یادم دادی خیلی چیزا رو.آره.به اینجای نوشته که رسیدم اشکم ریخته و نمیتونم ادامه ش بدم فقط که،

.

کم کم همه چیز پیچیده شد و وسط این پیچیدگی من گندی زدم که هیچ جوره نمیتونم جبرانش کنم.نمیتونم درموردش حرف بزنم.و نمیتونم هیچی.


میبینی؟حتی نمیتونم باهات حرف بزنم.نمیتونم توی نوت گوشیم بنویسم.نمیتونم برات، بنویسم.در نتیجه میام و اینجا مینویسم.و انقدر سخته که حتی نمیشه گفت کاش جورِ دیگه ای بود ماجرا.ماجرا همین بود و من احمقانه، لجبازانه و کاملا خرانه، صاف صاف فرمونو پیچوندم سمت دره.


اولین پست سال نود و هشتت اینه چسناله نویسِ اعظم؟واقعا؟تیر آخر نوشته رم بزن که همه پشم ریزان مثبت نگریتو فرو کنن تو حلقشون. اونم اینکه ماهی رو هر وقت از آب بگیری میمیره.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها